سوغاتی در شهر باکو بعدش وضعیت اب و هوا در شهرهی نزدیک به دریای گیلان ... استکانهای رنگی ...کمر بریک و نعلبکی های زیبا کمر بریک من شب تاریک من بیا به بالین من غوغا به پا کن کمر باریک .....
استکانهای رنگی یا همان « استکان آرمودی » استکانهایی به شکل گلابی هستند که نام خود را نیز به خاطر شباهت به میوه گلابی گرفتهاند(آرمود در زبان آذری به معنی گلابی میباشد). این استکانها طرحهایی رنگی و زیبا روی خود دارند که آنها را تبدیل به سوغاتی زیبا از شهر باکو میکند. جالب است بدانید ساختار این استکانها به گونهای است که باعث میشود چایی در آنها مدت زمان بیشتری گرمتر بماند!!
اما ضعیت ابو هوا اینبار در استارا وضعیت ابو هوا اینبار در باکو کشور اذربایجان و شهرهای نزدیک به استارا و همچنین در تاجیکستان و هرات و کابل و باکو در کشور اذربایجان گرم هست امروز هم سه شنبه هست و در اخرین روزهای فصل تابستان هستیم در هرات و کابل هم هوا امروز و فردا گرم هست در همه شهرهای نزدیک به دریا در استان گیلان ابری و نیمه افتابی هست روز خوش تا یک روز خوب دیگه .........و... منبع از سایت بی نهایت خوب ارمین تری دی دات کام armin3d.com
اونها گرسنه بودند و غذا می خواستند جلوی چشمانش عشقش را زنده زنده خوردند عشق اون .... اون از بلندی افتاد و دست و پاهایش شکست جلوی چشمانش عشقش را زنده زنده خوردند عشق اون اسبش بود و هیچکس در انطرفها هم نبود و از همه بدتر اینکه چند تا از حیوانات وجشی و درنده که عاشق گاز گرفتن و خوردن گوشت بودند ان هم طعمه ای که از جایش نمی توانست حرکت کنه و تا چشم کار می کرد بیابان بود و صدای زوزه گرگها کم کم لاشخورها هم رسیدند مرد ناتوان چاره ای نداشت تا منتظر بماند و او را بخورند هوا هم هر لحظه تاریک و تاریکتر می شد این مرد شکارچی اسلحه داشت اما اسلحه اش از کار افتاد چون از بالای ان درخت به پایین افتاده بود تنفگش نیز خراب شد کفتارها هم آمدند این مرد غذای لذیذی برای ان حیوانات درنده بود سگهای وحشی هم آمدند آسمان رعدو برق شدیدی زد و باران سیل آسا نیز آمد جهنمی در وسط بیابان بود مرد داد می زد ضجه می زد کمکم کنید ایا هیچکسی صدای مرا نمی شنود کمکم کن کمکم کن کمک کمک کم کم مک مک م م م.. و دیگر هیچ صدایی نمی آمد و سالها بعد رهگذری از انطرف عبور می کرد تیکه های استخوان یک انسان و یک اسب را دید و به خودش و اسبش نگاهی کرد و رفت بالای همان درختی که ان مرد از انجا به پایین افتاده بود ولی او که نمی دانست این مرد از همان درخت به پایین افتاده و سرنوشتش اینگونه شد اما نمی دونم چرا هر وقت چنین داستانی می نویسم خیلی کلیک میخوره این فقط یک داستان بود......